تولد شوهرک :)

تولد آقاییم 24ام خرداد بود همون روز ماموریت بود تولدش موند واسه پنج شنبه 

آقایی اینا چهارشنبه غروب برگشتن از ماموریت و صبح پنجشنبه هم گندممون رو زدیم

دیگه تا حرکت کرد بعدظهر شده بود 

منم ظهر رفتم خونه دوستم تا باهم کیک تولد درس کنیم

میشد کیک رو آماده بگیرم ولی خیلی دوس داشتم مثه پارسال خودم درس کنم

بماند که چقد ماجرا داشتیم سر کیک خخخ

اول رو 170 درجه گذاشته بودیم که انگار زیاد بود تا در فرو باز کردیم دیدیم رویِ کیک داره برشته میشه 

ولی داخلش هنو مثه اول شلُ ولِ خخخخ

گذاشتیم رو 150 درجه نیم ساعت دیگه موند ، گفتیم الآنه که بسوزه

ولی تا از قالب دراوردیم برگردوندیمش خوب برشته نشده بود سفید بود  آهاش 

به دوست جانم گفتم بیا دوباره بذاریم تو فر،فقط گریل رو روشن کنیم که یه لحظه حواسمون پیِ صحبت رفت

خخخخ روش سوخت خداروشکر فقط کنجداش سوخته بود که جداش کردیم

خود مغز کیک سالم بود منم دیگه زودتر خدافظی کردم اومدم خونمون تا کیکُ به فنا نداده بودم

خلاصه رسیدم خونه و خودم قَشَن مَشَن کردم تا آقایی رسید

کیک رو هم استتار کامل کرده بودم بویی نبره

مامان از قبل نذر کرده بود آش درس کنه ،گفتیم خالمم بیاد هم تو آش کمک مامان باشه

همم تولد آقایی دور هم باشیم

منم سرگرم افطار درس کردنُ حرفیدن با خاله جان همسری هم غررر که چرا منو تنها میذاری همش

آخرم ترسیدم از اتاق بیاد بیرون مرحله خامه کشی رو ببینه خخخ به زور گفتم 

خسته ای خسته ای بگیر تا افطار استراحت کن بخواب 

بعد هم با خیال راحت با خالم کیک رو خامه زدیم 

دیگه بعد فیلم شبکه دو تولدبازیمون شرو شد

همسری گرم فوتبال و صحبت با باباجونم و شوهرخالم بود که یهو من با کیک ظاهر شدم

اون لحظه دیدنی شده بودددد لبخند،ذوق،تعجب همه تو صورتش مشخص بود

و من چه کیف کردم که نقشم خوب پیش رفته و تونستم غافلگیرش کنم

آرزو کرد،شمع فوت کرد،کیکُ برید،یه عالمه عکس گرفتیم و خندیدیم 

واقعا خوش گذشت حتی بیشتر از پارسال 

چقدررر آقایی ازم تشکر کرد میگفت فکر کردم چند روز از تولدم گذشته دیگه تولد خبری نیست

ای من به قربان شما برم آقای خونم 

خاله همسر واسه احیای 23ام مراسم داره قراره منم برم ولی دقیق نمیدونم کی

دوس دارم یکی از شبای احیا رو شهر خودمون باشم برم مصلی 

امیدوارم تو این شبها بهترین اتفاقا برامون رقم بخوره 

التماس دعا آجیای عزیزم

ماموریت :(

اولین ماموریت آقاییم اونم یک هفته

میگه خانم چی بردارم؟؟ منم چیزایی که فکر میکنم لازمش شه رو لیست کردم عکس گرفتم ازش فرستادم تلگرام

همچین خانم نمونه ای هستم بنده 

دلواپسشم هستم تازه 

این هفته تولد آقاییم بود قرار بود آخر هفته بیاد دیار خانمیش 

به امید خدا صحیحُ سلامت بره و برگرده 

مادرشوهر اینا شالی ها رو نشا کردن همشم میگن اینا برنجای عروسیه 

واقعا شالیکاری خیلی سخته این چند روزی که خونه مادرشوهر بودم میدیدم دیگه

از صبح زود تا غروب درگیرش بودن 

کالاهای بزرگ جهازمم هنوز نخریدم گذاشتم نزدیک عروسی 

+ مهربانو کجایی یه خبر از خودت بده دختر

++ واسه خانومچی هم دلم تنگ شده 

+++ نماز و روزه هاتونم قبول دوستای گلم

این ماهیای نازو ببینین قشنگن ؟؟ بعدا میخام واسه حموم یا دستشویی سفارششون بدم

ببشید دیه حجم عکسو کم نکردم 

خبر خوش

امروووووز اولین روز کاریه همسری

خدایاااااا شکرت شکرت

خوشحالممممممم

تو اداره مخابرات بعنوان مهندس شبکه

خدایا جان ممنونممممممممم

دوس داشتم این حس خوبمو با شما شریک شم

همش که نباید بیام بگم برام دعا کنین برام دعا کنین

امیدوارم همه به خاسته های قلبیتو برسین عزیزای دل