این چند وقت

سلاااااااااام

ببخشید که دیر کردم ، ببخشید که نگرانتون کردم ، ببخشید که منتظرتون گذاشتم خولاصه ببشید دیگ

یه هفته ای پیش اقایی بودم دیروز اومدم خونه

دیروز که اقایی از پادگان اومد دیدم از  زیر کاپشنش دو تا بسته کادو شده آورد بیرون 

و من متعجب آخه هر وقتم بخاد غافلگیرم کنه یه جورایی قبلش خودشو لو میده خخخ

بهدشم اومد کنارم نشست گفت خانم روزت مبارک 

و من همچنان هی متعجبتررررر با یه لبخند رو لبم که اینکاراش واسه چیه خخخخخ

الهههههههههههههههههی شوهرجانم روز پرستارُ با روز زن اشتبااااه گرفته بود 

خیلی لوسین اگه واسش بخندین کلی بچم احساس به خرج داده بود 

تا گفت اخه روز زنه ، من نیشم تا بناگوش باز شد حالا نخند کی بخندی خخخ محکممم بغلش کردم گفتم عزییییز الان که روز  زن نیس

بعد گفت مگه ولدت حضرت زینب نیس ؟؟

گفتم چرا هس ولی میشه روز پرستار نه روز زن

گفت عــــــــــه  من توراه بودم داشتم برنامه میریختم غروب بریم کادواصلیتو بگیرمُ واسه مامانامون هم یه چیزی بگیریم

دیگه اینم از دیروز ما خخخخخ بعدم ناهار خوردیم و لباسامو گذاشتم تو ساکم حرکت کردیم سمت خونه ما

نزدیکای ساعت 7 رسیدیم وسیله هامو گذاشتم خونه و رفتیم بازار 

که کیف و کفش عیدمو بگیرم ، وا کفشا چرا اینجوری بودن همه پاشنه دار ایشششش من چطوری کفش بگیرم پس

کیف هم میخام ازین مدلای دسته کوتاه مجلسی بردارم ...چرم بگیرم یا ورنی ؟؟؟

اولین عید منُ اقاییِ باید یکم خانمانه دخترانه مجلسانه لباس بگیرم  خخخ خونه بعضی از فامیلا هم اولینباره که میخایم بریم

ترجیح میدم یکم رسمی لباسامو انتخاب کنم 

اینم کادوهای دیروزم که شویمان گفت بذار به حساب کادو ولنتاین پس خخخخ( خرسه بنفش میباشد اینجا یه رنگ دیگس انگار)

این پستو فعلا داشته باشین میام زودی دوباره قووووول

سلاااااام خوبین؟؟

قول میدم امروز یا فردا یه پست عکسدار از سفر مشهدمون بذارم

میشه واس بدست اوردن ارامشم دعا کنین،نمیدونم چمه اصلا

میام میگم حالا نگران نباشین


سلام عزیزای دل

ما به امید خدا فردا ساعت 6 غروب بلیط داریم

منم و یه عالمه کار نکرده وای وای

دیشب اقای همسر اومدن دنبالم و صبح زود حرکت کردیم دیار یار

اینجا هوا عجیب سرد و بارونیه خدا کنه هوا خوب شه

لباسای اقایی رو باید بریزم لباسشویی،اتو کنم،تو چمدون بذارم

حموم برم..یکمم وسیله واس تو راهمون بگیریم تنقلات

خلاصه ک خیلی کار دارم،عوض انجام دادن هم همش در نت میچرخم

خخخخخخخخ

ایشالا ک همه مسافرا صحیح و سالم به مقصد برسن ما هم روش

دعاگوی همتون هستم دوستان

بحق امام رضا همه حاجت روا شیم 

پست بعدی رو از مشهد میذارم با اون حال و هوای خاص و ناب

عکس خریدام :)

سلام آجیا

من بهترم خداروشکر، مرسی که جویای احوالم شدین یه دنیا ممنونم

من دوستای خوبی مثه شما از کجا میتونم پیدا کنم هوووم؟؟؟

شنبه غروب من با کوله باری از عشق راهی دیار همسر جان شدم خخخ

یکی دو روز اول همش میترسیدم باز حالم بد شه که همشم آثار تلقین کردنام بود

دیگه با حضور پررنگ آقاییم بر این تلقینا غلبه فرمودیم

قرار بود امروز برم خونمون چون آقایی جمعه شیفته نمیتونس همرام بیاد

که خواهرشوهر زنگ زدن گفتن فردا میرن خونه یکی از اقوام که توو شهر ماس

و اینچنین بنده یک روز اضافه تر پیش آقاییم موندم هوریــــــآ

یک روزم ، یک روزه دیگه اخ جونمممممم

عکس یه چند تا خرید ریزه میزمم میذارم براتون :)

سبد نان نــــآزم ^_^

فرچه عروسکی سینک ، جای دستمال ایکیا ، دو تا بشقاب کاپ کیک ^_^

دستگیره قلبی شکلم که واسه نمونه گرفتم ببینم مامان جونم میتونه برام یه ست شبیه اینایی که تو اینستاس بدوزه ^__^

زیر قاشقی کفشدوزک :) واسه من اونیکه شکل پرتقال ست :) عکسو از نت گرفتم  ^_^

اوفففففف چقد خرید اینجور چیزای ریزه میزه میچسبه :^__*  

عروس نوبر یا همون پاپیون وبشو حذف کرده؟؟؟

ادرس جدیدشو کسی داره؟؟

یه خبر از خودت بده گلم

سلام آجیا...

باز من مریض شدم هق هق بازم از نوع مسمومیت

معدم نمیدونم چرا جدیدا اینقد حساس شده

از سه شنبه غروب ک خونه دوستم رفتم و ای کاش نمیرفتم همینطور مریضم

تازه امروز یکم بهترشدم ولی یه خرده معدم دردمیکنه هنوز

خونه دوستم یه پیراشکی ک اندازه قطاب بود خوردم 

پیراشکیش خونگی نبود احتمالا مرغ داخلش مونده بود دیگ

دوبار سرم کردم تا یکم بهترشدم

قراربود اقایی بیاد دنبالم که کنسل شد نرفتم بخاطرمریضیم

دعاکنین بهترتر شم

اصلا میترسم دیگ غذا بخورم با این اوضاع معدم هق هق

خدایا همه مریضا رو شفا بده:-( 

اینم ادرس اینستام ___>banooye_to

اونقدی پست نذاشتم ولی خب اینم یه راه ارتباطی با شما:-) 

دیروز اینموقعها بود که منتظر اومدن آقاییم بودم هعـــی چه زود گذشت

دیروز خوشحالُ سرحال بودمُ نیشم تا بناگوش باز بود ولی الان پژمرده شدم افسردگی گرفتم هق هق

بعد 10 روز تقریبا یه روز پیش هم بودیم 

داداشم امتحان ریاضی داشت به آقایی گفتم بیاد باهاش کار کنه اخه همیشه درس دادنم به داداش خان نتیجش میشه دعوا خخخ

دیشب اقایی میگفت دنبال کارای پروانه ساخت اینا هستن که خونه رو بسازن

یه سه طبقه واسه سه تا داداشا منکه دوس ندارم بنظرم دوری و دوستی بهتره

باشد که تا عروسیِ ما این خونه ساخته نشود و ما در آپارتمان دیگشون که یه شهردیگس مستقر شویم

لیست خریدام از مشهدو  به شوهری نشون میدم بعد یهو میزنه زیر خنده میگه باز خوبه منو فراموش نکردی خخخ

اخه از 8-9 تا وسیله ای که نوشته بودم واسه خودم فقط یکیش واسه اقایی بود 

دلم زودتر مشهد میخواد اوف کی این سه هفته بگذره

این روزام بیشتر مشغول رقص و پیاده روی و ورزش و نرمش هستم امیدوارم به وزن ایده آل برسم تا عید خخخخ

خب همینا دیگه فهلا تا آپ بعدی بدرود 


بازگشت از خانه مادرشوهر

این چند روزی که خونه مادرشوهر بودم خیلی خوب بود 

اکثرا غروبا با اقایی بیرون بودیم یه شبم شام رفتیم بیرون یه شب دیگم به یه شیرینی خامه ای خوشمزه مهمونم کرد

یه روز غروبم گفتم بریم داخل حیاط ورزش کنیم خخخ من مربی بودم مثلا یه حرکتایی میگفتم انجام بدیم که رسما غش کردیم از خنده

امسال اولین شب یلدایی منو آقاییم بود ، قبل اینکه بیاد دنبالم یه عالمه بحث داشتیم سر این موضو که خانوادت باید بیان خونه ما چون سال اولمونه

متاسفانه خانواده آقایی به اینطور رسما اهمیت نمیدن ، از دوستمم که همون شهر اقاییشونه پرسیدم گفتش اونام رسم ندارن

واسه اونم شب یلدا چیزی نیاورده بودن 

آقایی هم میگفت من خودم همه رسما رو به جا میارم ولی اخه من چی برم بگم به مامانم خجالت میکشم

خولاصه که من خیلی بیشتر از یه خرده باهاش دعوا گرفتم و قهر کردم گفتم اصلنم نمیخاد بیای دنبالم ، شب یلدا کنارخانوادت خوش بگذره

مامانم  گفت حالا عیبی نداره اینقد حساسیت نشون نده ارزششو نداره سر اینطور چیزا دعوا بگیرین 

دیگه غروب بود به اقایی پیام دادم که میخوام با مامان برم خونه مامانبزرگ که جواب داد من تو راهم دارم میام

دیگه هر چی که مربوط به شب یلدا بود رو گرفته بود اورده بود اقاییم ، بعدم قرار بود باهم بریم بازار برام کادو بگیره

که دیگه موضوع مشهد پیش اومد بهش گفتم یهو از مشهد میگیرم

ولی اخر، حرفمو به خواهرشوهر 2 زدم اونم که حرف تو دهنش نمیمونه مطمئنم میره میگه به بقیه 

و بذار بدونن که رسممونو انجام ندادن اگ عروس دیگه بگیرن و اینطور رسمارو انجام بدن من میدونم با اونا 

عروس انتقام جو هم خودمـــــــم 

دیگه واسه یلدا با خواهرشوهر 1 کیک درس کردیم اوشون که بارداره دستورکیکو  میداد من انجام میدادم 

حلوا گردویی هم درس کرده بودن که با وجود اجیل و میوه دیگه سنگین بود من نخوردم اخه معدم حساسه

پنجشنبه هم بعد اذون حرکت کردیم شهر ما

تو راه اقایی گفت شام بریم جیگر بخوریم جیگر خوردن همانا و رو دل کردن منم همانا

دیروز رفتم دکتر یه سرم نوش جان کردم هق هق امروز بهتر شدم خداروشکر

آهــآن راستی تاریخ مشهدمون مشخص شد افتاد 8 بهمن ماه ووووی چقد اونموقع هوا سرد میشه

با یکی از دوستامونم هماهنگ شدیم هتلمونم یکی انتخاب کردیم که اونجا باهم باشیم دیگه تهنا نیستیم

دوست دانشگاهیمه و دو ماه زودتر از ما عقد کردن،واسطه ازدواجشونم منو آقاییم بودیم

خواننده های قدیم وبم شاید یادشون باشه کدوم دوستم رو میگم 

بابابزرگ اقایی اون یه تیکه زمینشو که وصله به زمین خودِ آقاییشون ، داده به شوهریم که واسه خودش گندم بکاره

خخخ ما هم به گروه گندم کاران پیوستیم پنجشنبه عملیات کاشت انجام شد خخخ

+ خدایا به رزق و روزی هممون برکت بده

طلبید

امام رضا طلبید وااای نمیدونین چقد خوشحالم

ثبت نامی که از مهرماه شروع شده باشه و ما پنجشنبه گذشته تو تاریخ تمدید مهلت متوجه بشیم

بیخیالی من واسه تسویه حساب با دانشگاه و گرفتن مدرکم

اینا همشون ینی امام رضا منتظرته ینی طلبیده شدی

صبح دانشگاه بودیم با شوهرجان،اول رفتیم پیش مسئول فرهنگی

که یه خانم دیگه جاش بود گفتش خانم واو تو قرنطینه هس

نشونیشو داد که بریم پیشش، حالا من به اقایی میگم ووی چرا قرنطینس نکنه انفولانزا داره

اقایی نگام کرد میگه خانم جان مسئول امتحاناس قرنطینش کردن تا یه وقت سوالا لو نره خخخخ

دیگ رفتیمو عقدنامه رو نشون دادیم گفت چقد دیر اومدین

من همه مدارکارو هفته پیش فرستادم نهاد رهبری استان 

گفتش اگ بتونین خودتون امروز ببرین استان عالیه چون شک دارم مهلت داشته باشه تا فردا یا نه

دیگ خود خانمه از مدارکمون کپی گرفت و داد بهم دستش دردنکنه

و حالا پیش بسوی مرکز استان که 50 کیلومتر از شهر اقایی فاصله داشت

موقع اذون رسیدیم و مدارکو تحویل دادیم ثبت کردن گفتن باز موقعش اطلاع رسانی میکنن

خدایا شکرتـــــــــ 

سلام اجیا

دیروز غروب اقایی اومد دنبالم صبحم حرکت کردیم سمت شهرشون

ازونجایی که دو سه سری ک میام خونه مادرشوهر خونه مادرشوهردومیم (خاله مهربونه) نرفتم اعتراض کرده که اینبار نوبت اونه بریم خونشون، متاسفانه اونجا نت ندارن :(

کامنتاتونو فرصت نشد تاییدکنم ناناز جان ممنون ک رمزتو برام گذاشتی...

زودی برمیگردم 

شب یلدا خوش بگذره مهربونا

ازدواج دانشجویی رو دقیقه نودی اسم نوشتیم امیدوارم اگ امام رضا بطلبه بتونیم امضای دانشگاهو بگیریم ...دعا پلیز

دکتر

سلام صبح آخرای پاییزتون بخیر

الان سه هفته ست که میخوایم با مامان بریم دکتر پوست ولی نمیشه که نمیشه 

این دکتره علاوه بر مطب صبحای زود درمانگاه بیمارستانم میره 

بعد من گفتم همینطوریشم پول داروهای پوست زیاده پس بیا صرفه جویی کنیم بریم درمانگاهُ پول ویزیت رو هم بذاریم روی دارو خخخ

همچین خانم صرفه جویی هستم بنده 

هفته اول که رسیدیم 9 ربع بود دکترجان تشریفشونو برده بودن خخخ

هفته دوم زودتر رفتیم 8نیم درمانگاه بودیم که منشی گفت امروز دکترزیاد مریض نداشت زود رفت خخخ

هفته سوم هم که امروز باشه 7 نیم رفتیم منشی گفت دکتر مرخصیه  فقطم سه شنبه ها میاد دکتره خخخ

ازونجایی که مامان جانمان شماره های ناشناسُ رو جواب نمیده ، دیروز از درمانگاه زنگ زده بودن که دکی مرخصیه نوبتا کنسله

ولی مامان گوشیُ برنمیداره 

اوف هوام سرد نمیدونین با چه مشقتی دل از پتو کنده بودم 

چقد تا خونه برسیم غررررررررررررررررر زدم  که بماند  آخرم تصمیم گرفتم همون مطبش برم 

اینم خرید دیروزم : زیرسفره ای صورتی واسه آشپزخونه صولتی سلخابیم ،روفرشی واسه هال کرم قهوه ایم

خریدای جهیزیه یکی دوتا نیست ،همشونم یه جا بخایم بگیریم واقعا به خانوادم فشار میاد واسه همینه که هربار یه تیکه میگیرم

خب دیگه من پاشم برم به باشگام برسم دوستم منتظرمه 

آقایی ساعت 4نیم صبح رسیدش تو این فاصله هم دوبار مامان خانمم اومد بیدارم کرد 

که آقایی هنوز نیومده حواست باشه یه موقع زنگ نزنه خواب باشی جواب ندی پشت در بمونه 

خلاصه که تا چشمام گرم میشد مامان جان پیداش میشد بیخواب میشدم 

دیگه 4نیم بود که آقایی زنگ زد درُ براش باز کردم اومد لالا کردیم تا 8نیم اینا 

آقایی سرما خورده بود متاسفانه منم اصرااااار که بریم دکتر 

اوف اینقدم بد سرماس اصلا هم پرهیز غذایی نداره از ظهر یه ریز بهش گفتم برو دکتر 

تازه زنگ زده که دارم میرم دکتر خدا کنه زودتر خوب شه تشدید نشه  سرماش 

سوغاتی برام یه چادرسفید نماز با روسری آورده بود دستش درد نکنه چادرمو دوس دارم 

جدیدا وقتی برام اطرافیان سوغاتی میارن یا خودم خرید میکنم دلم نمیاد استفادشون کنم 

میذارم داخل کمدم که خونه خودم ایشالا استفاده شن ، شبیه مامانبزرگا شدم خخخخ باز اونا یه صندوقچه داشتن واسه منکه کمدمه 

امروز 22 ام بود  هفــ7ــت مــآهه که علوس آقاییم شدم 

+بنظرم تلگرامُ اینستا و اینطور شبکه های مجازی دلیل خوبی واسه از یاد بردن دوستامون نیستن  البته این نظر من بود 

آقاییم داره میاد :)

آقایی اینا از مشهد حرکت کردن تو راه خونه هستن آخ جون 

ایشالا که همه مسافرا صحیح و سلامت برسن 

احتمالا 2-3 صبح میرسن شاید بیدار موندم 

آقایی شهر ما پیاده میشه و یه صبح تا غروب پیشم هس بعد غروب برمیگرده خونشون 

تازه خاله هام رفتن شله زرد نذری داشتیم روی دیگ اسم امام رضا افتاده بود 

به آقایی میگم واسه سارا (خواهرزادش) سوغاتی گرفتی 6 ماهشه میگه آره بلوز و شلوار گرفتم 

میگم : واسه چی براش گرفتی هووووووم 

میگه خودت گفتی واسه سارا فراموش نکنی چیزی بگیری 

خخخ راس میگه خودم بهش گفتم ولی دوس نداشتم بگیره دوس داشتم فراموشش شه 

زندایی بدجنس هم خودمممم بهــــله 

آقایی که داشت میرفت مشهد برام نامه نوشته بود یواشکی گذاشته بود داخل کیفم 

هر بار میخونمش یه عالمه انرژی میگیرم 

راستی اینم عکس تک پوشم بالاخره یکماه پیش النگوهای کجُ کولمو عوض کردم اینو گرفتم  

سلام

هر روزیکه میگذره علاقه و احساسمون نسبت به همدیگه پخته تر و کاملتر میشه 

خوشحالم که عیب و نقصامون داره جاشو به مهربونی و گذشت میده 

من این روزا رو بیشتر از روزای اول عقدمون دوست دارم 

آقایی همراه شوهر خواهرش و چند تا از آشناها هیئتی رفته مشهد منم خیلی دلم براش تنگ شده خیــــــلیـــآ 

یکماهی میشد که خونه مادرشوهر نرفته بودم ، هر روز زنگ میزدن چرا نمیای ، دلمون تنگ شده زودتر بیا 

البته آقایی آخر هفته ها میومد پیشم ، منم منتظر تعطیلات بودم که وقتی اونجام آقاییم شیفت اینا نباشه 

تا اینکه 4-5 روز واسه اربعین رفتم  و عجیــــب خوش گذشت 

بین خودمان بماند که بیشتر از اندکی هم بهانه جویی کردم  و آقای همسر را کلافه نمودم ولی بزرگوارانه همه را صبوری کردن 

به آقایی میگم دقت کردی هرباری که میام نسبت به دفعه قبلی مهربونترتر میشی 

میگه اره خودمم متوجه شدم که علاقمون داره بیشتر میشه 

دوباره میگم بذا جملمو تصیح کنم دقت کردی هربار میام تا دفعه قبل زن ذلیل تر میشی خخخ 

نتیجشم شد دنبال کردنم داخل اتاق و یه گاز محکم روی بازوم وای که چقد دردم اومد 

تم آشپزخونمم شد صورتی و سرخابی 

هر بار بیرون میرم چند تیکه سرخابی جات میگیرم  چقد میچسبه ها 

سرویس غذاخوری دم دستیمم میخوام مدل پینک رز چینی زرینو بگیرم قشنگه بنظرتون ؟؟

عروسیمونم یکسال ، یکسالو نیم دیگس ایشالا که شرایط همه جور شه شرایط ما هم همینطور 




اومدم :)

بزودی در این مکان پست جدید نصب میگردد 

نتمو شارژ کردم هستم مثه سابق پیشتون